تاج افتخار
|
|
شد طاق طاقت و ز کفم رفته اختیار دارم به سر هوای تماشای روی یار
یارب درست تا که نهادم قدم به خاک بر درد هجر حضرت دلبر شدم دچار
عمریست دیده مانده به در صبح و ظهر و شام هجران بس است کشت مرا درد انتظار
آهوی دل به وادی عشقش که پا نهاد در لحظه نخست به دستش شدی شکار
جانم به لب رسید ز درد فراق او یارب به خویش شکوه کنم یا ز روزگار
فرزانه ای به من سخنی ناب هدیه داد گفتا که از قدیم فراق است یادگار
گر آرزوی دیدن یار است در سرت حالاست وقت سعی و عمل وقت ابتکار
باید برای دیدن دلبر تلاش کرد دردی دوا نمی شود به خداوند با شعار
پنهان به پشت پرده غیبت اگر چه اوست لایق شویم تا به شود دوست آشکار
نامم اگر که ثبت دفتر عشاق او شود تا روز حشر بر سر من تاج افتخار
|
پنج شنبه 95 خرداد 20 |
نظر بدهید
|
|
|
|